بزرگی....
به نام خدای بارون
بغضی درگلویم است، که اوازش بلند است ...نگاهی در نگاهم است ، که دریایش بزرگ است.......
صدایی در بیانم هست، که می گوید بزرگی ....
.
.
.
گویی بزرگ شده ام.......
اری.......
بزرگ شده ام .....
.
.
کاش ...می دانستم.وبیهوده نمی گذشت....
عمر نا برگشتنی....
.
.
اما گویی مانده است....
پس بمانم به مانندگی...................
.............................................................
.........................................................................
پ.ن . امروز تولدمه ..گاهی خندانم ....گاهی بارونی...
خوشحاالم که بزرگ شدم ....و دلتنگم که دیگرلحظه های کوچکیم بر نمی گرده ....